امشب متوجه شدم من چقد ترحم انگیزم که هیچ کجای زندگی کسایی که شبا قبل خواب بهشون فکر میکنم، نیستم .

من اگه تمام هم و غمم یسری آدم باشن ولی اون آدما ذره ای به من حتی فکر هم نمیکنن.

من اگه قلبم برای دیدنشون پرپر بزنه اما اونا منو به هیچی شون حساب نمیکنن. 

قلبم داره یخ میکنه خدا . 

ببین چقد غصه شون میخورم  چقد قلبم براشون زد بعد قراره کسایی که فقط دوست واقعی بودن مورد لطف و محبت ابدی شون قرار بگیرن و قسم میخورم من جزو این کسایی که قراره مورد لطف قرار بگیرن نیستم  معلومه. 

من هیچ جا نیستم من هیچ کجای این محبت نیستم من فقط یه آدم ترحم برانگیز بودم و هستم که دلشون برام سوخته همین . من اونقدر بی ارزشم که هیچوقت هیچ اشاره ای به اینکه من دوستشونم نشده خب مهم نیستم چیکار کنم :(

میدونی چیه؟ کسی مقصر نیس بخدا فقط محبت زوری نیست دوس داشتن زوری نیس نمیشه.وقتی مهم نباشی خب نیستی دیگه. 

قلبم سردشه خیلی سردش شده دلم بغل مامانم میخواد ولی ازم دوره. 

من نمیدونم چیکار کردم که اینقدر ترحم برانگیزم که ازم فرار میکنن حتی دوس ندارن جوابمو بدن  میترسن حرف نامربوطی بزنم. همیشه حس اضافه بودن داشتم و دارم واسه همین این همه از آدما دوری میکنم مدتیه که نکنه مزاحم و اضافه باشم. من چه باشم چه نباشم مزاحم و اضافه و ترحم برانگیزم متاسفانه :(

اصلا اسم منو میبینند حتما میگن : پوووف باز این اومد. 

آره مطمعنم حسم بهم اینو میگه. 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها