عروسی الف و الف در راهه و همچنین سین ولی خب من تصمیم گرفتم نرم . ظهر پدر الف بهم زنگ زد و گفت بیاین عروسی حتما  .

من واقعا تصمیم گرفتم هر دو عروسی رو نرم چون من وقتی تصمیم گرفتم بخونم پس اگه بخوام از الان هی عروسی و مهمونی و فلان برم که هیچی قبول نمیشم . باید به خودم سخت بگیرم . خانواده از الان اصرار که برو و هنوز فکر میکنن من میرم ولی گفتم نه نمیرم . هر دو عروسی سر جمع 1 هفته از وقت منو تلف میکنه . خب ارزش نداره بخاطر عروسی 1 هفته طلایی رو از دست بدم . 

تازه بعد از عروسی همش آدم تو حال و هوای روز عروسی و اتفاقاتش و عملا باز فکرم مشغول میشه . میرم خونه ف اینا میشینم میخونم و عروسی نمیرم  . این 1 سال همه چیز تعطیییل وگرنه باید سال بعد اینموقع گریه کنم .

اگه این 1 سال به نحو احسن بگذره و تلاش کنم سال بعد اینموقع خوشحالم و هرررر کاری دلم بخواد انجام میدم  و میتونم کل تابستونو ول بگردم اصن :D

از اول مهر میرم قلم چی . نیازی هم به مشاور ندارم و توان مالیشو ندارم خودم میخونم چون خودم دیگه خدای مشاوره ام باور کنید خخخ . کلا میدونم چی به چیه فقط مهم تلاش کردن و خوندنس همین :)



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها