گلی مینویسد



عروسی الف و الف در راهه و همچنین سین ولی خب من تصمیم گرفتم نرم . ظهر پدر الف بهم زنگ زد و گفت بیاین عروسی حتما  .

من واقعا تصمیم گرفتم هر دو عروسی رو نرم چون من وقتی تصمیم گرفتم بخونم پس اگه بخوام از الان هی عروسی و مهمونی و فلان برم که هیچی قبول نمیشم . باید به خودم سخت بگیرم . خانواده از الان اصرار که برو و هنوز فکر میکنن من میرم ولی گفتم نه نمیرم . هر دو عروسی سر جمع 1 هفته از وقت منو تلف میکنه . خب ارزش نداره بخاطر عروسی 1 هفته طلایی رو از دست بدم . 

تازه بعد از عروسی همش آدم تو حال و هوای روز عروسی و اتفاقاتش و عملا باز فکرم مشغول میشه . میرم خونه ف اینا میشینم میخونم و عروسی نمیرم  . این 1 سال همه چیز تعطیییل وگرنه باید سال بعد اینموقع گریه کنم .

اگه این 1 سال به نحو احسن بگذره و تلاش کنم سال بعد اینموقع خوشحالم و هرررر کاری دلم بخواد انجام میدم  و میتونم کل تابستونو ول بگردم اصن :D

از اول مهر میرم قلم چی . نیازی هم به مشاور ندارم و توان مالیشو ندارم خودم میخونم چون خودم دیگه خدای مشاوره ام باور کنید خخخ . کلا میدونم چی به چیه فقط مهم تلاش کردن و خوندنس همین :)



نمیدونم به این حالتایی که من قبل از ی دارم  همون سندروم پیش از قاعدگی میگن یا نه ؟

مثلا اینجوری که اگه زمان شدنم 14/15 ماه  باشه من از 3 الی 4 روز قبلش دردای خفیف بدی دارم و احساس گرم شدن بدنمو دارم که انگار شدم  پس همش باید چک کنم ببینم شدم یا نه ! یعنی باید هی هر 3/4 ساعت یکبار چک کنم و درداش هم اذیت کنندس :(

واقعا اذیت میشم از این موضوع .

یچیز دیگه موضوع نوار بهداشتی که من اذیت میشم چون همش استرس اینو دارم که لباسم کثیف بشه یا تو خواب رختخوابم لک بشه . همین نوار بهداشتی خودش حس بدی بهم میده اذیت میشم از اینکه یچیزی مدام بهم چسبیده باشه چون گرمم میشه و عرق میکنه پاهام .

یسری چیزا هس مثل کاپ قاعدگی و تامپون که درموردشون یچیزایی خوندم و تو فکر میرم که کاش بشه منم استفاده کنم  .

امید دارم که تو سالهای پیش رو بتونم استفاده کنم از کاپ قاعدگی  چون خیلی خوبه حتی میشه موقع ی استخر هم رفت و دیگه حس بد اینکه یه پوشاک بهم چسبیده باشه ندارم :)

بمیرم واسه نی نی ها چقد اذیت میشن تا چند سال پوشک میشن .

من الانم 2 روزی میشه که درد دارم و همش حس میکنم شدم و اینگه تا کی میخواد ادامه داشته باشه نمیدونم .

سین و ح فردا میرن آزمایش میدن و باز بیخیال 


بچه ها من نمیتونم از هدفم دست بکشم نمیییییییییتونم واقعا .







چند شب پیش تا خود صبح کابوس دیدم حالم بد بود صبحش . ساعت 12 ظهر بابام زنگ زد گفتم سلام خوبی ؟؟؟ 

گفت نه .

گفتم چی شده ؟؟؟ و همه چیزو برام گفت و دیگه نتونست حرف بزنه گریش گرفت قطع کرد .

زنگ زدم مادرم کامل برام گفت . خودم و مادرم پشت گوشی زار زار گریه کردیم . بعد از قطع کردن من 1 روز تمام اشک ریختم برای داداشم .

نمیتونم بگم چی شده ولی دوستای عزیزم ازتون میخوام برای برادر 2 دعا کنید و انرژی مثبت بفرستید .

من آدمی نیستم که اعتقادات مذهبی داشته باشم ولی به دعا و انرژی مثبت اعتقاد دارم .

دعاها و انرژی مثبت هاتونو بفرستین سمتش که مشکلش حل بشه و رهایی پیدا کنه و زندگیش بهتر بشه .

تو تقویم رو میزی 6 مرداد رو علامت زدم . از خدا میخوام حرف دلمو بشنوه و به داداشم کمک کنه .

ممنونم ازتون مهربونا :*


خب باید بگم که ورود خودمو به جمع کنکوریای 99 خوش آمد میگم :/

بعععله دوستان بازم پشت کنکوری و بازم درس ولی دیگه سال آخری که اینکار میکنم چون بعدش نه دیگه واسه نظام قدیما کنکور برگزار میشه نه من دیگه توان اینو دارم که یک سال دیگه بشینم .

فقط و فقط همین 1 سال رو وقت دارم بجنگم بعدش دیگه تماااااام .

نمیخوام به نشدن فکر کنم فقط میخوام به شدن و رسیدن فکر کنم .

زندگی من گره خورده به این کار .

همه حرف و حدیثا رو به جون میخرم ولی بازم تلاش میکنم .

یه روز بالاخره همه ازم الگو میگیرن و حرف نمیزنن .

گرچه الانم دوستای خوب مجازی زیادی در کنارم دارم که همیشه انگار پیشم بودن و با حرفاشون دلگرمم کردن :*

افشار یه پست گزاشت و گفت از بین کامنتا قرعه کشی میشه و 3 نفر انتخاب میشن که یه جلسه خصوصی باشون تلفنی صحبت کنم و من یکیش بودم خوشحال شدم :)

برناممو براش گفتم گفت بهترین کارو میکنی همینا رو بخون و سوالامو ازش پرسیدم .

درمورد آزمون چن تا سوال داشتم و دو دل بودم اونا رو هم پرسیدم و مشکلم حل شد خدا رو شکر .

از اول مهر میرم قلم چی :)

خببب بچه ها بریم که داشته باشیم یه سال تلاش مستمر و هدف دارو :)


دارم با تنهایی بدی دست و پنجه نرم میکنم ولی به خودم قول دادم زیر قولم نزنم. 

تا قبل از اینکه تکلیفم با خودم و زندگیم و آیندم مشخص نشه، وارد هیچ نوع رابطه ای نمیشم. 

تازه داشتم یه وبلاگی رو میخوندم دختر انگار من بود ولی چند ورژن بالاتر. من تازه اولاشم ولی اون خیلی وقته این نوع نگرش ها رو داشت. 

میدونی یه نفر به دختر گفته بود : دخترای مثل تو رو دیدم، یجور خاصن ولی عاقبت همشون تنهایی و تنهایی و تنهاییه :(

مهم نیس. 

مهم اینه که بتونم خودمو کنترل کنم و بیگ و دار به آب نزنم و خدا رو شکرررر :)

خدایا مرسی که تا الان کمکم کردی، از اینجا به بعد بیشتر هوامو دوباره داشته باش که بتونم بازم با این احساسات و نفس سرکش بجنگم و همیشه یادم باشه چه آدمی چه کاری کرده و چه حرفی زده و چقد لهم کرده و دور و دورتر بشم. 

شاید سالها بعد سراغ گرفتم ببینم زندگی شون به کجا رسید و چی شد. 


کاش هر چه زودتر برن از اینجا، راحت بشم ازشون ، راحت بشم از این آدمای عهد قجری و احمق . 

گلی به خودت قول بده روزی که قرار شد برن ، حتی واسه خداحافظی هم نری. 

این بند عاطفی رو پاره کن بنداز دور داری خفه میشی . حالم ازشون بهم میخوره 

از اون دخترای فامیلی هم که زود و توی سن کم نامزد میکنن چندشم میشه و حالم بهم میخوره چون یک مشت احمق و بیشعورن که کل هنرشون شوهر کردن و باعث میشن پدر و مادر بی فرهنگ ما هی اونا رو بکوبن تو سرمون. حالم از همشون بهم میخوره عوووق


دیروز تنها فامیلمون که اینجاست خونمون بود  . درمورد اینکه احتمال داره خونمون بره شهر دیگه ای باهاش صحبت کرد مادرم و  فامیلمون که من عمه صداش میکنم گفت گلی پیش ما بمونه قدمش سر چشم . دختر بزرگشم که کلاس ششم دبستان خیلیی خوشحال شد دوس داره پیششون باشم و خب این خیلی خوبه که منو دوس داره و از اینکه 1 سال پیششون زندگی کنم خوشحال شده :)
خب خدا رو شکر دل نگرانیم از این بابت رفع شد . نیاز به کرایه و اینام نیس دیگه چون از شرکت ر اینا میگو میارم براشون که یه کمک خرجی براشون بشه و خواهرم حسابش میکنه فوقش :)
خدایا شکرررررر :)
خدایا دوست دارم خب ؟ :*

خانوادم فکر میکنن من آدم کینه ای و بدجنسی هستم. خودمم اینطور فکر میکردم ولی فهمیدم من یه آدم احمق و سست عنصر و خاک بر سرم که اگه یه آدم سالها حتی بهم بدی کرده باشه ولی بعدش ببینمش و باهام مهربون باشه، به یکباره تموم بدی هاش فراموشم میشه. 

اگه یکی بزنه دندونامو خورد کنه ولی فقط یه محبت کوچیک بهم کرده باشه، بخاطر اون محبت کوچیک وکم ارزشش، کل کارشو فراموش میکنم و یادم میره که دندونامو خورد کرده و بدون دندون شدم. 

از خودم به شدت متنفرم و حالم بهم میخوره. من نمیخوام یه آدم احمق و ساده دل باشم که راحت آدما رو میبخشم و کسی قدرمو نمی دونه. حالم از خوب بودن و بخشنده بودن چرت وپرت بهم میخوره . 

میدونی چرا اینو یادم اومد؟ تو وب یکی از دوستان اینو خونده بودم بعد یاد خودم افتادم چه آدمایی رو که بهم بدی کرده بودن خیلی راحت بخشیدم و یادم رفت چه ظلمی در حقم کرده بودن  و  دوباره باهاشون خوب رفتار کردم . 

من نمیخوام همچین آدمی باشم، میخوام یه آدم سخت و نفوذ ناپذیر باشم نه یه آدم سست عنصر و احمق. 

باید لیست کساییکه ظلم های خیلی بدی در حقم کردن که روی روح و روانم تاثیر گزاشته بنویسم بعلاوه کاریکه کردن تا برام یادآوری بشه و مثل احمقا وقتی میبینمشون باهاشون خوب نباشم و سرد رفتار کنم تا بفهمن چه آدمای پستی هستن و بفهمن من اونقدرا احمق نیستم که یادم بره چی بودن و چی کردن. 

 


امشب نون بهم زنگ زد  . پشت تلفن زار زار گریه میکرد اونقدری که منم بغضم گرفت واسشcrying

واقعا پول چه میکنه با آدما ؟ میدونی چرا نون اینطور زار میزد ؟ چون صبح برای تعمیر دستگاه لیبل با رییسش رفته بوده مرکز شهر . بعد از اتمام کار وقتی که تو ماشین رییسش نشسته بوده  بهش میگه که : با من باش به همه آرزوهات میرسونمت indecision

اینم میگه نگه دار میخوام پیاده شم  . نگه نمیداره میره دم خونش میگه بیا حالا ناهار بخوریم بعد برو . نون هرکاری میکنه رییس در ماشینو براش باز نمیکنه اینم شروع میکنه داد و جیغ زدن تا بالاخره باز میکنه  . 

نون هم توی اوج گرمای جنوب  همون ظهر میره لب ساحل میشینه زار زار گریه میکنه و به بخت بد خودش لعنت میفرسته .

وقتی بهم زنگ زد تمام مدت داشت گریه میکرد . میگفت : چقدر من بدبخت و بدشانسم که این پیرمرد خرفت به من این پیشنهادو میده اخه کثافت اشغال من از دخترتم کوچیکترم حتی  .

واقعا ناراحت شدم .

نون خیلی وضغیت بدی براش پیش اومده و شوکه شده  و ترسیده  حتی . خیلی گریه میکرد خیلیییی . 

بچه ها آخه چرا این پولدارا فکر میکنن اجازه اینکارو دارن ؟ چطور تونسته این حرفو بزنه ؟ ای خدااااا بهش گفته با من باش به همه آرزوهات میرسونمتfrown

قشنگ گفته به من لذت بده باهام پایه باش منم پول به پات میریزم  indecision یعنی شوگر ددیت میشم angry

امثال این آدما میدونید چقدر زیاده ؟ خیلی .

آخه دختر به این جوونی مگه دیوونس بیاد با تو رابطه داشته باشه تا پول بپاش بریزی . تو بغیر از بدون احساس مگه چیز دیگه ای هم میخوای ؟ مگه نون بیچاره فاحشست ؟ 

بنظر من وقتی آدم با یکی میکنه که بهش احساس نداره یحورایی کارش شبیه هاست  خب چون اونام حسی ندارن فقط بخاطر پول این کارو میکنن .

ای خدا کی گفته فقط زن فاحشست ؟ به والله که تر از چنین مردای پستی نیست  .

این پولدارا که با مکیدن خون ادمای معمولی و فقیر به این پولا میرسن بعد هار میشن میان واسه دخترای جوون دندون تیز میکنن  . 

تف به ذاتت بیاد باو تو متاهلییییییییی چرا خجالت نمیکشی واقعا ؟؟؟ به هر کی میرسی پیشنهاد رابطه میدی خجالت نمیکشی واقعا ؟؟

کل هم و غم این آدم شده  indecision

بابا خب تو متاهلی برو باهمسرت از اینکارا کن چرا اینقدر کثیفی آخه ؟ چراااااا ؟

یکی مثل این که غرق پوله و به دخترای همسن و سال من پیشنهاد رابطه میده بعد یکی هم مثل میم و شین که جوونن و بخاطر گرونی مسکن هنوز نتونستن خونه رهن کنند . با وجود اینکه کل وام ازدواجشون گزاشتن ولی بازم نمیتونن  . 

خدایا عدالتت کجاست مگه نمیبینی ؟ پولدارا خون ما رو میمکن و حق ما رومیخورن کلی مال و منال جمع میکنن و اعتماد بنفس اینو پیدا میکنن که به هر دختر جوونی پیشنهاد بدن بعد پسرای جوون مملکت اعتماد بنفس ندارن حتی یه خواستگاری ساده برن چون میترسن از پس زندگی بر نیان چون همه چیز گرونه حقم دارن بترسن .

پوووف واقعا آدم میمونه چی بگه  . خدایا ذره ذره دارن آب میشن جوونای این مملکت  بعد این پیرمرد ببین frown

روح و روان دخترو نابود کرد .

نون بیچاره چطور میخواد بازم اونجا کار کنه ؟ دختره بیچاره بمیرم براش crying  احتمالا مجبور بشه بره از اونجا .

کاش پدر مادرش یکم بفکر بودن که نون بیچاره نیاز نباشه کار کنه چنین جایی  . 

الان اون دسته از مردایی که دوس ندارن دختر یا همسرشون هرجایی کار کنه رو درک میکنم  . شما نمیدونید چه پیشنهادات کثیف و بیشرمانه ای به دخترا و میشه  . کاش یه زن هیچوقت مجبور نباشه چنین جاهایی کار کنه  . یکی مثل نون که هم سنش کمه  هم دختر احساسیه اصلا مناسب این محیط کثیف نیست  . کاش میتونستم براش کاری کنم . کاش میتونستم یه شغل درخور شخصیتش براش پیدا کنم  ای کاش میشد .

بخدا که اگه من دختر داشته باشم به هیچ عنوان نمیزارم اینجور جایی کار کنه واسه پول. میگم تو پرنسس منی فقط باید شغل خوب و درخور شخصیتت داشته باشی . 

باور کنید ما دخترا روح لطیفی داریم با این چیزا پرپر میشیمcrying

هر چقد توضیح بدم که این قضیه برای نون چقد دردناک بوده بازم یسریاتون شاید درکش نکنید . فرض کنید یه دختر قشنگ با تیپ امروزی کم سن تقریبا 21 ساله با احساساتی لطیف  و فانتزی های عشقولانه ی مختص خودش و روحیه ی لطیف که عشق  و دوس داشتن رو توی پسرای جوون جستجو میکنه و  آینده خودشو کنار یه مرد جوون میبینه بعد یکی که 40 سال ازش بزرگتره بهش این حرف میزنه indecision . میدونید حتما نون با خودش میگه چرا من باید اینقدر بیچاره باشم که واسه خاطر پول اینجا کار کنم و رییس هیزمو تحمل کنم crying

مطمعنم میگه چرا پدرم بفکر من نیس که  من مجبور باشم اینجا کار کنم  واسه خاطر خرج و لباسم ولی خیلی از دخترای همسن من راحت زندگی میکنن و لباسای جورواجور میپوشن و عشقای جوون دارن بعد این پیرمرد به من پیشنهاد میده .

بخدا اگه من پدر باشم هیجوقت نمیزارم دخترم واسه خاطر لباس و خرجش کار کنه crying آخه دلم نمیومد دختر نانازی من بره کار کنه بعد یه 

ادم کثیف بیاد این حرف بهش بزنه crying

کاش پدر مادرا هر وقت وضعشون مناسب بود بعد اقدام به بچه دار شدن کنند . اصن بدنم میلرزه وقتی فکر میکنم مثلا یه نفر به (ه )چنین پیشنهادی بده وااای  . نمیزارم سرنوشت ه  مثل نون باشه  .

بخدا اگه من سرپرست یه خانواده باشم حاضرم خودم صبح تا شب سرکار باشم ولی دخترم کار نکنه crying

تو رو خدا هر وقت وضعتون خوب شد بعد بچه دار بشید .

 


شنیدم طی این 2 روز تو استفراغش خون دیده شده ولی نمیدونم چرا حتی یه زنگ بهش نزدم حالشو بپرسم . 2 بارم بهم زنگ زد جوابشو ندادم. 

شاید دارم آدم میشم و یاد میگیرم دلمو سنگ کنم و بیخیال عالم باشم. 

میدونم اونم بالاخره میمیره ولی مردنش یه درد و زنده بودنش هزار درد. 

شاید بگین بی رحمم ولی میدونی چیه؟ وقتی یکی زنده بودنش هزاران درد برای من داره خب پس وقتی بمیره یه درد رو تحمل میکنم اونم درد نبودنش و بهتر از این که زنده باشه و هزاران درد رو تحمل کنم  و بیمار روحی بشم .

قصد ندارم هنوزم باهاش صحبت کنم و میلی به اینکار ندارم. 

تصفیه قبوض رو امروز بردم املاکی. 


آقا من دیشب شام یک جایی دعوت بودم فوق با کلاس. از این رستورانا هست که دورش آب گرفته وسط دریاس  ویو بی‌نظیر داره به دریا و خلاصه عالیه. 

 جلوی موهامو اتو کرد خواهرم، یه آرایش ملیح هم کردم تیپ زدیم رفتیم.

10 شب رفتیم البته چون زودتر نمیتونستم.

فقط نمیدونم کی بشه که من بیام اینجا از همه چیزایی که قرار بود تعریف کنم و نکردم حرف بزنم.

دیشب بعد از مدت ها زهرا رو دیدم گفت : وااای گلی چه کیوت شدی heart

من در اون لحظه : کارخونه ی قند سازی در دلم، بر پهنای صورت لبخند، ذوق فراوان :D

کیمیا تو کجایی؟ 


ما بچه معمولیا تموم امیدمون به کنکور  . 

کنکور ر راهی میبینم برای رسیدن به آینده ای بهتر 

بچه ها میدونم سهمیه ها زیاده میدونم پارتی و رانت زیاده  میدونم صندلی دانشگاه میخرن حتی ولی اون ته مهاش یخورده مونده واسه ما بیچاره ها .

میدونم کنکور داره هی سال به سال بدتر میشه و هزینه کتابا گرونتر و آزمون ها قیمتش هی میره بالاتر ولیییی پس اراده ی ما چی میشه ؟ اراده ی ما میچربه به تمام اینا .

بچه ها مگه میشه یه نفر 9 ماه تمام بجز ساعت خوابشو درس بخونه و تلاش کنه از جونش مایه بزاره ولی قبول نشه ؟؟؟ 

کلی آدم بودن که با پایه ضعیف موفق شدن خب چیکار کردن ؟ تلاش مضاعف . خب کسی مثل من تلاش مضاعف کنه چرا موفق نشه ؟ خب میشه .

کی تموم توانتو گزاشتی و نشد ؟ هوم ؟ کی تونستی بگی من تمااااام انرژیم این 9 ماه گذاشتم واسه درس ولی نشد و موفق نشدم ؟

خب تمام توانت نزاشتی عزیزم گلی جان که اگه گذاشته بودی الان خوابگاه دانشجویی بودی نه اینجایی که الان هستی .

من باید حقمو از این کنکور لعنتی بگیرم .

من بااید موفق بشم و میشم.

سال آخر و تلاش آخر .

اصلا فرض میکنیم هیچکس نبوده که با این پایه و این معدل قبول بشه باشه ولی خب تو بشو اولین نفر و الگو بشو برای بقیه .

ما آدما از توانایی هامون استفاده نمیکنیم  وگرنه یکی مث لمن الان اینجا نبود و میشد که یهترین جاها باشم و پیشرفت قابل توجهی داشته باشم .

سال آخر دیگه نمیزارم سال دیگه اینموقع چشمام اشکی باشه و آه بکشم بابت این زندگی و شکستم و نرسیدن به هدفم .

نمیزارم سر افکنده باشم و خجالت بکشم  .

دیگه درگیر حاشیه و کارا و حرفای بدرد نخور و آدمای پوچ نمیشم فقط تلاش میکنم  .

موفقیت من در گرو تلاش شبانه روزی و بیخیال بودن نسبت به همه چیز و همه کس و فقط زوم کردن روی درس و آزمون و یادگیری .

کتاب خوب و منابع خوب دارم دیگه چی از خدا میخوام ؟؟؟ 

دیگه مهم تلاش مضاعف و اراده فولادین منه و بس والسلام .

نمیزارم آرزوهام بی پدر و مادر بشن نمیزارممممممممم


خدایا یکم این مردم ما رو آدم کن یکم حس مسئولیت پذیری نسبت به مردم بهشون بده

واقعا کار مفید انجام میدن تو ساعت اداری؟ چقد؟ خیلی عصبانیم 

اومدم یه جای اداری کارم لنگه از دست این پشت میز نشین های بیخود 

یا جلسه اند یا فلان مراسم مذهبی اند یا. خدا لعنتتون کنه بابت تموم این مراسم های پرت و پرتی که تو اداره برگزار میکنید که فقط علاف بچرخید. کار مردم مهمتر نیس؟ 

بعد تازه خانوم میگه : من امروز گوشم درد میکنهههه معلوم نیس کی اینجا باشم. 

خو به درک به جهنم که گوشت درد میکنه مگه قراره مشکلات جسمی تو روی کار من تاثیر بزاره که تحمل کنم؟ 

مثل آدم با شخصیت و با شعور جواب بده مهربون باش اونوقت ببین من تا صبحم اینجا باشم عصبانی میشم اصلا؟ طرف انگار مثلا داره لطف میکنه. بابا وظیفته وظیفههههه

پس کی به کار مردم می‌رسند این بی لیاقتا؟ 

وقت من داره میره اینا عین خیالشون نیست فکر میکنن منم مثل خودشون بی خود و بی جهت میچرخم که هر روز بیام اینجا 

پووووف 


دلم میخواست اونقدری وضع مالی خوبی داشتیم که همین الان از این جهنم ایران میرفتم  جای دیگه . توجه کردین اکثر ورزشکارا و آدمای پولدار و.  دارن میرن کم کم؟ چون اینجا جایی برای زندگی نیس دیگه. 

اینقد آدم میشناسم که رفتن یا دارن جمع و جور میکنن که برن راحت بشن. 

فقط ما بدبخت بیچاره ها میمونیم و تو این آتیش میسوزیم. 


خیلی دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیدونم از کدوم شروع کنم بگم . از بس هی نشد بیام، حجم زیادی حرف تو دلم مونده که نمیدونم چطور بنویسمش. 

دلم یه حرف زدن عمیق میخواد خیلی عمییییییق ولی زبونم باز نمیشه سکوت پیشه کردم انگار. 

کاش بتونم زبونمو بگردونم حداقل فردا بیام تایپ کنم حرف بزنم. دلم گرفته :(


باید خدا رو شکر کنم که خواهرام و برادرم وقتی حقوق میگیرن بهم زنگ میزنن میگن شماره کارت بده برات پول بفرستیم لازمت میشه. واقعا نباید خدا رو شکر کنم  که توی این دنیا هنوز خواهرا و برادرم رو دارم؟؟؟ 

منکه دلم نمیاد میگم نه فلان قدر زیاده هنوز دارم. نصفش کافیه ولی واقعا باید خدا رو شکر کنم. 

این پول فرستادنا برای من جنبه معنوی داره نه مادی چون یجور ابراز محبت. درسته که قربون همدیگه نمیریم و خیلی وقتا بحث داریم ولی اینا نشون میده که بفکر همیم  وگرنه چرا باید اولین نفری که یادشون میاد پول بدنش من باشم؟ این یعنی بفکر من هستن و نسبت بهم محبت دارن و میدونن چون درس میخونم شرایط کار کردن ندارم به پول نیاز پیدا میکنم.  

خدا اون روز رو نیاره که نباشن چون من یه منه تو خالی میشم. 


امشب متوجه شدم من چقد ترحم انگیزم که هیچ کجای زندگی کسایی که شبا قبل خواب بهشون فکر میکنم، نیستم .

من اگه تمام هم و غمم یسری آدم باشن ولی اون آدما ذره ای به من حتی فکر هم نمیکنن.

من اگه قلبم برای دیدنشون پرپر بزنه اما اونا منو به هیچی شون حساب نمیکنن. 

قلبم داره یخ میکنه خدا . 

ببین چقد غصه شون میخورم  چقد قلبم براشون زد بعد قراره کسایی که فقط دوست واقعی بودن مورد لطف و محبت ابدی شون قرار بگیرن و قسم میخورم من جزو این کسایی که قراره مورد لطف قرار بگیرن نیستم  معلومه. 

من هیچ جا نیستم من هیچ کجای این محبت نیستم من فقط یه آدم ترحم برانگیز بودم و هستم که دلشون برام سوخته همین . من اونقدر بی ارزشم که هیچوقت هیچ اشاره ای به اینکه من دوستشونم نشده خب مهم نیستم چیکار کنم :(

میدونی چیه؟ کسی مقصر نیس بخدا فقط محبت زوری نیست دوس داشتن زوری نیس نمیشه.وقتی مهم نباشی خب نیستی دیگه. 

قلبم سردشه خیلی سردش شده دلم بغل مامانم میخواد ولی ازم دوره. 

من نمیدونم چیکار کردم که اینقدر ترحم برانگیزم که ازم فرار میکنن حتی دوس ندارن جوابمو بدن  میترسن حرف نامربوطی بزنم. همیشه حس اضافه بودن داشتم و دارم واسه همین این همه از آدما دوری میکنم مدتیه که نکنه مزاحم و اضافه باشم. من چه باشم چه نباشم مزاحم و اضافه و ترحم برانگیزم متاسفانه :(

اصلا اسم منو میبینند حتما میگن : پوووف باز این اومد. 

آره مطمعنم حسم بهم اینو میگه. 

 

 


گفته بودم خانوادم رفتن از اینجا ؟؟ 1 ماه بیشتره که رفتن .

اسباب کشی کردن رفتن یه جایی که 14/15 ساعت فاصله داره از این شهر . 

الان فقط خواهرم کنارمه که اونم تقریبا 2 هفته دیگه میره واسه همیشه.

یادمه چقد از خدا میخواستم تنها باشم تا آرامش اعصاب داشته باشم و الان تنها شدم و دقیقا چنان آرامشی دارم که فقط خدا داند . میدونستم دور از خانواده باشم آروم ترم و دغدغه آرامش رو ندارم چون دارمش . 

درسته دور از خانواده یسری دغدغه های خاص خودمو دارم ولی خب بازم می ارزه چون آرامش اعصاب دارم . 

دیگه خودشون میدونن من یه آدمی ام که تنهایی از پس زندگیم بر میام و بلدم از خودم محافظت کنم و آدم مستقلی ام . 

میدونن اگه سالیان سال تنها باشم، بلدم چطور در مقابل گرگای جامعه از خودم محافظت کنم و مشکلی برام پیش نمیاد . 

ولی میدونی من یجاهایی خیلی بهم فشار اومد تا این دختری شدم که الان در برابر مشکلات بیرونی توپم نمیتونه تم بده . 

هر کاری که فکرشو کنید تنهایی رفتم انجام دادم  که اعتماد بنفسم بالا بره و الان یه آدمی هستم که برای هیچ کاری نیاز به همراهی پدر یا برادر ندارم . یجاهایی هست محیطش کاملا مردونس من اونجا ها رو تنها رفتم خودم هرکاری لازم بود انجام دادم. همیشه میخوام بگم تو زندگی نیاز نیست حتما یه مرد کنار آدم باشه تا کارش راه بیفته . خودت تنها کاراتو بکن یاد بگیری نیاز به همراهی پدر یا برادر نیست.الان تو دوره ای داریم زندگی میکنیم که دیگه زن و مرد نداره همه میتونن از پس هرکاری بر بیان . 

مادر من یه زنی که از لحاظ شخصیتی خیلی به پدرم وابستگی داره برا کاراش و بخاطر همین خیلی وقتا تحقیر شده اذیت شده و من وقتی مادرمو میدیدم از اینکه برای انجام دادن کارام دست به دامن یه مرد بشم متنفر شدم . 

هر جا مادر پدرم یا برادر خواهرم گفتن  :  گلی نکن نمیشه اینجا مناسب تو نیس اینکار مال مرداس، دختر و چه به اینکارا، تو دختری مگه میتونی بری فلان جا. 

من در اومدم گفتم  : دختر پسر نداره من میتونم هر کاری رو انجام بدم و میدم. 

الان همونا میگن : گلی گرگه هیچیش نمیشه نترسین، همه کارا رو خودش بلده انجام بده نگران نباشین بابا این خیلی همه فن حریف . 

الان با افتخار میتونم بگم از پس هرکاری و هر مشکلی به تنهایی بر میام و شخصیت وابسته ای ندارم . 

اون مدتی که مادرم اینا داشتن ازاین شهر میرفتن، پدر و برادرم نبودن و تموم کارا افتاد رو دوش من . داداشم فقط واسه بار زدن وسایل دوستاش آورد کمک کردن همین وگرنه اصلا نبودش. تازه من داشتم هماهنگ میکردم کارگر بگیرم بار بزنن که دیگه داداشم خودش گفت میاد . 

خیلی بهم فشار اومد خیلی اذیت شدم وقت برا سر خاروندن نداشتم همش درگیر بودم . گوشیم که مدام در حال زنگ خوردن بود. 

یسری وسیله ها بدرد اون خونه جدید نمیخورد باید فروش میرفت.  

با چه بدبختی و اعصاب خوردی ای فروختمشون . 

تصفیه برق و آب و گاز گرفتم. 

با بنگاه دار حساب کتاب کردم  کلی رفتم و اومدم و کلی صاحبخونه و بنگاهی بهم زنگ زدن . 

رفتم یه شرکت باربری برای بار زدن اسباب خونه، اونجا چقد با مردا سر و کله زدم . 

چقد واسه ساعت زود اومدن با رئیس باربری حرف زدم، چقد نخ دادناش رو نادیده گرفتم، چقد حرص و جوش خوردم . چقد تاسف خوردم بابت اینکه به عنوان یه انسان به زن نگاه نمیکنن خیلیا، فقط جنسیتش رو میبینن  و نگاه به جنسیتش میکنن. تا میبینن تنها اومدی واسه انجام اینجور کارا، میگن لابد پدر و برادری نداره بزار تا میتونیم بهش نخ بدیم اینکه کسی رو نداره پس فردا بیاد بزنه دهنمون . نمیدونن که من نیاز به برادر ندارم، خودم با رفتار و عملم بهشون تو دهنی میزنم  و زدم . 

 

چقد بابت بدقولی خریدار وسایل اعصاب خوردی کشیدم و تنها موندم تو خونه  تا بیاد اون چن تیکه وسیله ببره . 

چقد مادرم رو اعصابم رژه رفت . 

چقد استرس کشیدم تا تموم وسایل فروش رفت و صاحبخونه با بنگاه دار اومد خونه رو چک کرد ببینه چیزی خراب نشده و خدا رو شکر سالم بود و کلید تحویلشون  دادم . 

چقد اذیت شدم و فکرم مشغول شد تا بنگاهی پول ریخت تونستم بدهی ها رو صاف کنم یکم نفس راحت بکشم . 

اندازه 5 سال پیرتر شدم تا کارا تموم شد.به حرف و نوشتن راحته ولی به عمل اینقد اذیت شدم و با آدمای مختلف سر و کله زدم که حد نداره. یعنی کل زحمت اسباب کشی و کاراش رو دوش من بود و له شدم  .

ببینید من الان یکم پدرا / مردا  رو درک میکنم که گاهی اعصاب نداشته باشن چون سر و کله زدن با یسری مردم  اعصاب ادمو مختل میکنه . مثلا موقع اسباب کشی من بقدری فشار روحی روانی زیادی رو بخاطر بدقولی خریدار وسایل تحمل کردم که خدا داند  . یه بدقولی و زدن زیر حرف برام خیلی گرون تموم شد و تموم برنامه ریزی هامو بهم ریخت  باعث شد در مقابل بنگاه دار و صاحبخونه شرمنده بشم و از اونطرف باعث شد 1 روز بمونم توی خونه ای که هیچی توش نیس بجز 2 تا وسیله تا اون بیاد 2 تا وسیله رو ببره  و خیلی سختی های دیگه و هیچوقت نمیتونم ببخشمش خدا جوابشو بده ایشالله . از ته دل واقعا اه کشیدم چون میگم بخاطر کارش من خیلی اذیت شدم . توی نوشتن نمیگنجه باید بودید و میدیدین حال و روزمو  که چی کشیدم  . کم پیش میاد اینطور بگم ولی واقعا امیدوارم خدا فقط جوابشو بده و به اندازه ای که من اذیت شدم بشه . 

خب سر و کله زدن با اینجور آدما باعث میشه عصبی بشیم و کنترل اعصاب نداشته باشیم  .

من فقط برای چند روز بار مسیولیت اسباب کشی و کارای مربوط بهش رو به عهده داشتم و له شدم چه برسه به کساییکه یک عمر بار زندگی رو به دوش میکشن .

زن بودن توی جامعه ی ما سخته  و زمانی سخت تر میشه که بخوای رو پای خودت باشی و واسه کارات به مردا وابستگی نداشته باشی چون اکثر جاها رو مردا اداره میکنن و وقتی یه خانم تنها بره جایی که تماما مردن خیلی ها یجوری نگاهش میکنن .  فقط کافیه همونجا رو با یه مرد بری مثلا با داداش / بابا / شوهر بری بعد ببین مگه کسی جریت داره بهت حرف نامربوطی بزنه ؟؟ ندارن بخدا . خب چرا باید اینطور باشه ؟ چرا ایقد شرافت ندارن که حضور یه زن رو بدون مرد بپذیرن و بهش به چشم یه طعمه نگاه نکنند ؟

اگه خانم هستی و میخوای مستقل باشی باید پی یسری چیزا رو به تنت بمالی و سعی کنی چشمات رو خیلی چیزا ببندی وگرنه نابود میشی . باید در مقابل آدمای پست فطرت زبون درنده و دل شیر داشته باشی وگرنه کلاهت پس معرکس . 

باید یاد بگیری اگه مرد متاهل بهت پیشنهاد رابطه داد به خودت فحش ندی و بفهمی مشکل از اونه و مشکل از تو نیست که بابتش خودتو سرزنش میکنی و میگی نکنه من یه رفتاری کردم که فکر کنه من اهلشم . 

طی اون پند روز چند تا اتفاق پشت سر هم افتاد یکیش قضیه نون بود و بعدشم اسباب کشی و قضایاش که عین پتک رو سرم فرود اومدن و احساس میکنم چند سال بیشتر از همسن و سالام تجربه بدست اوردم و ابدیده شدم  .

داریم تو جامعه ی خیلی بدی زندگی میکنیم . خوب بودن خیلی سخت شده اینجا .

باید خیلیی خوددار باشی و بتونی خودتو کنترل کنی که پا روی ارزش های اخلاقی نزاری . 

نمیدونم حرفامو چقدر درک میکنید ولی امیدوارم شما زندگی و ادما رو خیلی خوب ببینید و یه روز مثل من نشید که نه به کسی اعتماد دارم نه میتونم اعتماد کنم چون هر چیزی از بقیه بر میاد . 

باید از مردای ایرانی خیلی ترسید . میتونم به جرعت بگم که 90 درصدشون ادم هایی خیانتکار و پست فطرت و دورو  هستن بعد یچیزی که هست اینه که هرچی گند و کثافته زیر سر مردای متاهل و مجردا ایقد بی شرف نیستن  . مجردای بدبخت نهایتش یه شماره میدن بهت یا یه متلک خنده دار میندازن مثلا خواهرم میگه میدونی چی شدد ؟ بعد پسره رد میشه میگه چیییییی شد ؟ خخخ ما میخندیم ولییییییییی متاهله با اون نگاه هیز و کثیفش میخواد بدرت و وقتی نگات میکنه حس میکنی جلوش وایسادی و خیلی سریع میخواد ببرت خونه خالی  . خب نامرد تو متاهلی زن و بچه داری خجالت نمیکشی واقعا ؟ باور کنید همون رییس بابری خدا میدونه شاید نوه هم داشت . 

 خلاصه که باید ترسید و دوری کرد وگرنه میدرنت و به گند میکشوننت .

بعد از اینکه قرار شد صبح بیان وسایل رو بار بزنن به من پیام داده : سلام بیداری ؟؟؟؟

انگار مثلا من رفیقشم که به من اینطو گفته . اخه من چیه تو میشم که به من عینهو دوستم پیام میدی میگی سلام بیداری ؟ شما به من بگید اینکه من یه نفر رو فقط یکبار برای انجام کارم ببینم و همش از لفظ شما استفاده کنم و با احترام برخورد کنم چطور طرف میتونه با من اینقد راحت باشه ؟؟؟ تا پیامشو دیدم درجا زدم بلاکش کردم دیدم زنگ زد گفتم ببخشید شما ؟ گفت فلانی ام از باربری پیامم نرسیده بهتون ؟ گفتم نه ندیدم . نمیدونه که بلاکش کرده بودم .

بعد گفت میخواستم بگم از وسایل برام فیلم بگیرید :/ 

یعنی دیگه بهونه بهتر از این نداشتی ادم ناحسابی ؟ گفتم من جایی ام نمیتونم اینکار انجام بدم  و دلیلی نداره اخه . 

گفت فکر کنم خواب بودی وقتی پیام دادم که جواب ندادی :/ 

گفتم چطور مگه ؟؟ چرا ؟ انگار من مثلا دوستشم با من اینطور حرف میزنه :/

این دیده من یه دختر تنهام اومدم دور کارای خونه و اسباب کشی گفته به به چه طعمه ی خوبی برای هوسبازی پیدا کردم تنها هم هست باباشم نیست بزار باهاش فیض ببرم  . تففففف به آدم خیانتکار و عوضی بیاد .

منم دهنشو صاف کردم مرتیکه عوضی ر .

 اون شبم وسط میدون منتظر خواهرم بودم 2 نفر نزدیکم بودن یکیش هی میگفت : دوس دارم بخورمت . من از اونام که با یکی باشم میمونم و دنبال یه رابطه خوبم و فلن و بهمان .

حالا یکم اونور تر پلیس وایساده بود . دیدم هی داره زر میزنه محل ندادم دیدم داره حرفای بدتری میزنه پا شدم گفتم نظرت چیه برم اون پلیس رو صدا کنم بندازمش به جونت ؟؟؟ هوم ؟ دوس داری ؟ گمشو گمشووووو تا بیچارت نکردم . 

دیدم گفت وای نه من اصلا با شما نبودم خانم  .

پا شدم نزدیک پلیس شدم دیدم فرار کردن گفتن نه نه نکن رفتیم .

هاهاها باید با آدمای بیشعور همینکار کرد ترسوندشون . مرگشون اینه اسم پلیس بیاری عین چییی میترسن در میرن .

هروقت کسی مزاحمتون شد دیدین خیلی گیره و داره زر زیادی میزنه پاشید تهدیدش کنید که به پلیس خبر میدید تا فرار کنه .

مزاحمت خیابونی حتی اگه در حد حرف باشه جرم محسوب میشه پس بترسونیدش تا در بره و دیگه زر اضافه نزنه  . لازم نیس حتما بری بابات و داداشت بیاری براش فقط ببین از چی میترسه کارت راه میفته  . اگه طرف ماشین داشته که بهتر حتی میتونی بهش بگی ببین یارو الان نظرت چیه  شماره پلاکتو بردارم گزارشتو بدم ؟ همینکه دست به گوشی بشید در میره و دیگه کار به زنگ زدن نمیکشه laugh

واکنش من به کساییکه خیلی پررو بازی در بیارن فعلا اینه و جواب هم گرفتم و کلی بعدش خندمم میگیره بهشون که چطور فرار میکنن laugh

 

میدونم راه سختی در پیش دارم و این شیوه ی تنها بودن ازار دهندس یوقتایی ولی خوشحالم چون میدونم از پس خودم و مشکلاتم بر میام و توپم نمیتونه تم بده چه برسه به آدما . الان تنها وابستگی که دارم مالی اونم به خانوادم وابسته هستم واسه پول که همش همین 8 ماهه کنکور اینطوره بعدش دیگه خودم سرکار میرم و نیاز مالی هم بهشون ندارم  . دوسشون دارم خانوادمن ولی دوری از اونا برای من بهتره . 

 فعلا دلم میخواد بقیه ی عمرمو همینطور تنها زندگی کنم تا کمتر اسیب ببینم و نارو نخورم و دورویی نبینم  . گارد من همین فعلا برای اینکه اینطوری راحت تر و خوشبخت ترم و غرورمم حفظ میشه . 

 

 

این کنکور خیلی از ادما رو نابود کرد . یه دوست وبلاگی داشتم به اسم فرشاد کنکوری که خیلی از کنکوری های بلاگفا قطعا میشناسنش و  مطالب انگیزشی که حرفای دلش بودن میزاست و پسر فوق العاده ای بود  . حتی یکی از مطالبش دیدم یه کانال معروف قبلا گذاشته . قبلا که هر شب ساعت مطالع میذاشتیم با بچه های بلاگفا فرشاد هم بودش هر شب گزارش ساعت میداد .

 اطرافیانش فکر میکنم مثل خیلی از اطرافیان خودمون بهش طعنه میزدن بابت کنکورش ولی این خیلی مقاوم بود و  مطمعنم با سختی خودشو حفظ میکرد درسشو میخوند . امسال بعد از کنکور هیچ خبری ازش نشد هیچ پستی نزاشت و هیچ کامنتی رو جواب نداد . 

من و  دوست وبلاگیم شیرین  هر دو فرشاد رو میشناختیم  از اونجایی که ما  2 تا دوست احساسی هستیم سریعا نگرانش شدیم گفتیم خدایا این آخه چش شده ؟ سابقه نداشت جواب کامنت حتی نده . شاید باورتون نشه ولی ما واقعا برای ادمای مجازی به اندازه واقعی ها نگران میشیم .

من و شیرین به این نتیجه رسیدیم که شاید از کنکور نتیجه ی دلخواهشو نکرفته . بعد گفتیم وااای نکنه بلایی سر خودش اورده باشه ؟؟ خلاصه خیلی حدس و گمان ها زدیم .

فقط یه ایمیل ازش داشتیم که بهش ایمیل دادیم بازم ازش خبری نشد  .با خودمون گفتیم ایشالله که چیزیش نشده و با دید مثبت به قضیه نگاه کنیم.

فرشاد عزیز هنوزم نمیدونیم چرا هیچ خبری ازت نیست فقط امیدواریم هرجا باشی سالم و سلامت باشی . خودتو نباز دوست من تو ادم شجاعی هستی  . اگه از کنکور نتیجه دلخواهتو نگرفتی و مثل من باز پشت کنکوری شدی  خجالت نکش تو فقط داری یک بار دیگه برای رسیدن به هدفت تلاش میکنی . 

 

 

 


حذف کردم چون صبح شده و فهمیدم خیلی الکی بخاطر چیزای بیهوده غصه خورده بودم . اتقاقا من اصلا  ترحم برانگیز نیستم و 99 درصد آدمای اطرافم بهم محبت و عشق میدن. خیلی بی رحم شدم که اون 99 درصد رو ول کردم چسبیدم به اون 1 درصد . اون 99 درصد بیچاره که من حتی ماه ها ازشون سراغی نگیرم ولی اونا سراغم می‌گیرن همیشه و به یادم هستن و مهربونن و بی‌معرفتی های منو میزارن پای درسام. 

خیلی احمقانه بود کارم . بخاطر چی و کی غصه خوردم؟؟؟ بابا آدما همینن فقط شعار میدن. 

زندگی خودمو دارم هیچکس برام مهم نیست . 

من دوست الکیش بودم بقیه واقعی اند خیالی نیس :)

خب همون دیشب بیخیال شدم و تصمیم گرفتم دوست الکی کسی نباشم و محبت الکی تو دلم به کسی نورزم فقط دور باشم هر طور راحتن بهتره براشون :)

دارم میرم کتابخونه فعلا باااااای


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها